علی مرتضی جانعلی مرتضی جان، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره
فاطمه زهرا جانفاطمه زهرا جان، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

امپراطورکوچک و پرنسس کوچولوی ما(بچه هایی از دیار پاکی)

شیرین زبونی های جیگره مامان

7 مرداد بود روز عید فطر که منو تو مشغول تماشای کارتون شبکه ی پویا بودیم توی اون کارتون ی شتر مرغ بود که ازم پرسیدی مامان این چیه؟گفتم پرندست،اسمش شتر مرغه گفتی:پس چرا پرواز نمیکنه؟گفتم:خوب نمیتونم برگشتی بهم میگی خوب اگه پرندست چرا پرواز نمیکنه منم خندم گرفت که چه پسره فیلسوفی دارم راس میگه همیشه پرنده ها پرواز میکنن پس چه علتی داره شتر مرغ با اینکه پرندست نمیتونه پرواز کنه.راستش من جوابی برای سوالات نداشتم و وقتی به دادا وجدو گفتم که چی ازم پرسیدی دادا گفت:شترمرغ چون سنگینه نمیتونه پرواز کنه.عجــــــــــــب ی چیزی هم به معلومات بنده اضافه شد.خوب اینجا علی مرتضی فهمید که چرا شترمرغ که جزء پرندگان نمیتونه پرواز کنه. این ماجرا گذشت تا...
10 مرداد 1393

تمام شدن ماه مبارک

سلام عزیز دلم ماه خوب خدا هم تموم شد عیدم اومدو رفت و باید بگم که طاعات وعباداتت قبول عزیز دلم،چون تو شب بیستو یکو وبیستو سوم رمضان رو باما احیا گرفتی،قران گذاشتی رو سرت وبا تلویزیون بعلیاً،بعلیاً گفتی وبرای گذاشتن سفره سحر کمکم میکردی اونم با خواستو میل خودت.برام جالب بود که وقتی سفره ی سحری رو پهن میکردی میگفتی بعلیاً بعلیاً.ی جورایی بیشتر از 20 روز ماه رمضونو روزه بودی چون بعد از خوردن سحری با ما تا موقع اذان ظهر  خواب بودی وخوب آدم خواب هم که نمیتونه چیزی بخوره و بعد از بیدار شدنت هم میل زیادی به غذا خوردن نداشتی.سه روزقبل از عیدتوی این گرما بابا گفت:پاشو خونه رو بشوریم راستش من چند ورزی بود قصد خونه تکونی داشتم ولی بخاطره روزه هم...
10 مرداد 1393
1